معنی همسر آدم

حل جدول

همسر آدم

حوا


آدم

همسر حوا، نخستین پیامبر، ابوالبشر

همسر حوا، نخستین پیامبر، ابوالبشر؛ بر پایه اسطوره‌های سامی و کتاب مقدس یهودیان، مسیحیان و مسلمانان نخستین انسانی است که آفریده شده‌است. او اول در بهشت زندگی می‌کرد. همچنین آدم را آدم التراب می‌نامند و کنیه‌اش ابوالبشر است و وصفش صفی‌الله که در ضمن در سوره‌های بقره، اعراف، حجر، طه، ص، بنی اسرائیل و کهف از او سخن به میان آمده است.


همسر

زوجه

لغت نامه دهخدا

همسر

همسر. [هََ س َ] (ص مرکب) برابر. عدیل. (آنندراج). نظیر. همانند:
به گوهر سیاوخش را همسر است
برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است.
فردوسی.
که بالاش با چرخ همسر بود
تنش خون خورد بار خنجر بود.
فردوسی.
حال آدم چو حال من بوده ست
این دو حال است همسر و یکسان.
فرخی.
به آزادمردی و مردانگی
تو کس دیده ای همسر خویشتن ؟
فرخی.
ای خسروی که بخت تو را چرخ همسر است
تو با بلند چشمه ٔ خورشید همسری.
فرخی.
چو سروی که با ماه همسر بود
بر آن مه بر از مشک افسر بود.
اسدی.
خواب و خور است کار خر ای نادان
با خر به خواب و خور چه شوی همسر؟
ناصرخسرو.
نیست بر من پادشاهی آز را
میر خویشم، نیست میری همسرم.
ناصرخسرو.
زآن مقام اندیش کآنجا همسر است
با رعیت هم امیر و هم زعیم.
ناصرخسرو.
از نیاز ماست اینجا زر عزیز
ورنه زر با سنگ سوده همسر است.
ناصرخسرو.
قدر تو همسر سپهر بود
رای تو همره قدر باشد.
مسعودسعد.
در ترازوی جهان از دعوی همسر مرنج
هر کجا زرّی است با او جو برابر یافتند.
ظهیر.
عالمان چون خضر پوشیده برهنه پای و سر
نعل پی شان همسر تاج خضرخان آمده.
خاقانی.
در پای هر برهنه سری خضر سرفشان
نعلین پای، همسر تاج سکندرش.
خاقانی.
زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهر که سلطان دهد همبر تریاق نه.
خاقانی.
همسری یافتم که همسر او
نیست اندر دیار و کشور او.
نظامی.
گفتمش همسر تو سایه ٔ توست
تاج مه جای تخت پایه ٔ توست.
نظامی.
وگر همسری را دریدم جگر
ندادم به درّندگان دگر.
نظامی.
همسر آسمان و هم کف ابر
هم به تن شیر و هم به نام هزبر.
نظامی.
با بدان کم نشین که همسر بد
گرچه پاکی، تو را پلید کند.
سعدی.
ترکیب ها:
- همسر آمدن. همسر داشتن. همسر شدن. همسر کردن. همسر گردیدن. همسری. رجوع به این مدخل ها شود.
|| شریک زندگی. هر یک از زن و شوهر:
سزا باشد و سخت درخور بود
که با زال رودابه همسر بود.
فردوسی.
وز آن پس چنان خواهم از کردگار
که با من شود همسر و نیک یار.
فردوسی.
همه چیز داری که آن درخور است
نداری یکی چیز و آن همسر است.
نظامی.
همخوابه ٔ عشق و همسر ناز
هم خازن و هم خزینه پرداز.
نظامی.
تو را من همسرم در هم نشینی
به چشم زیردستانم چه بینی ؟
نظامی.
وآن همسر عزیز که از عده دست داشت
خواهدکه بازبسته ٔ عقد فلان شود.
سعدی.
یکی پیر درویش در خاک کیش
نکو گفت با همسر زشت خویش...
سعدی.
|| هم سخن. رفیق راه: با غلامان سلطانی که بر اشتران سوار می بودند همسر می گشتند و سخن می گفتند. (تاریخ بیهقی).


آدم

آدم. [دَ] (اِ) در تداول امروزی مرادف مردم. آدمی. آدمیان. اِنْس.ناس. || خادم.ج، آدمها. || (ص) نیک تربیت شده. مؤدب.
- امثال:
آدم از کوچکی بزرگ میشود، خضوع و فروتنی سبب بزرگی مردشود.
آدم به آدم بسیار ماند، آنکس نیست که گمان برده اید.
آدم به آدم می رسد، مردمان بایدبیکدیگر مدد و یاری دهند.
آدم به آدم میرسد کوه بکوه نمیرسد، هرچند سالها یا مرحله ها از یکدیگر دور بودیم و امید دیدار نداشتیم اکنون باز یکدیگر را دیدیم.
آدم با آدم خوش است، لذت حیات در معاشرت و خلطه و آمیزش است.
آدم با کسی که علی گفت عمر نمیگوید، نفاق پس از اتفاق نیکو نباشد.
آدم بدحساب دو بار میدهد، بدمعاملگی موجب زیان و خسران است.
آدم بی اولادپادشاه بی غم است، پرورش و تربیت اولاد سخت دشوار باشد.
آدم تا کوچکی نکند بزرگ نشود؛ خضوع مایه ٔ رفعت قدر و بزرگی است.
آدم حسابش را پیش خودش میکند، از شرمگنی و حجب دیگران استفاده ٔ سوءنباید کردن.
آدم دو بار به این دنیا نمی آید، باید از لذات حیات هرچه بیشتر تمتع برد.
آدم دو دفعه نمی میرد، گاه دفاع از حق و حقیقتی رعب و هراس ناسزاوار است.
آدم که از زیر بته بیرون نیامده است، همه کس را اقربا و خویشان باشد.
آدم لخت کرباس پهنادار خواب بیند، امید و طمعی نابجاست.
آدم مال را پیدا میکند، مال آدم را پیدا نمیکند، از صرف مال در جای خویش دریغ و مضایقت سزاوار نیست.
آدم نترس سر سلامت بگور نمیبرد، ناپروائی و بی باکی سبب مرگ و هلاکت تواند بود.
آدم ندار را سر نمیبرند، المفلس فی امان اﷲ.
آدم نفهم هزار من زور دارد، نادان غالباً در آنچه نداند ستیز و لجاج کند.
آدم نمیداند بکدام سازَش برقصد، هر ساعت رایی دیگر دارد.
آدم یک بار پایش بچاله میرود، از مصائب پند گیرند.
آدم یک دفعه میمیرد، ترس و هراس از مرگ سزاوار شجعان نیست.
همانقدر که آدم بد هست آدم خوب هم هست، همه ٔ مردمان را ذمائم اخلاق نباشد.

آدم. [دَ] (اِخ) نخستین پدر آدمیان، جفت حوّا. (توریه). ابوالبشر. بوالبشر. خلیفهاﷲ. صفی اﷲ. ابوالوری. ابومحمد. معلم الاسماء. ج، اوادِم:
تا جهان بود از سر آدم فراز
کس نبود از راه دانش بی نیاز.
رودکی.
نشیبت فراز و فرازت نشیب
چو فرزند آدم بشیب و بتیب.
رودکی.
یک بار طبع آدمیان گیر و مردمان
گرْت آدم است بابک و فرزند بابکی.
اسدی.
ورنه آدم کی بگفتی با خدا
ربّنا انّا ظلمنا نفسنا.
مولوی.
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.
سعدی.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند.
سعدی.
حدیث عشق اگر گوئی گناه است
گناه اول ز حوّا بود و آدم.
سعدی.
در نقد عیش کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه ٔ دارالسلام را.
حافظ.
|| نامی است از نامها، ازجمله ابوبکر احمدبن آدم الادمی المحدث.

آدم. [دَ] (اِخ) نام پدر سنائی، شاعر معروف.

آدم. [دَ] (ع ص) گندم گون. سیاه گونه. سیه چرده. اَسْمَر. || و در آهو، سفیدی که خطهای خاکی رنگ دارد. || اشتر سفید. ج، اُدْم، اُدْمان.


نیم آدم

نیم آدم. [دَ] (اِمرکب) کنایه از جفت و همسر. رجوع به نیم آدمی شود.

ترکی به فارسی

آدم

آدم

فرهنگ عمید

آدم

(زیست‌شناسی) انسان. δ دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریده‌شده است: در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضهٴ دارالسلام را (حافظ: ۳۰)،
خدمتکار مرد، نوکر،
کسی که دارای ویژگی‌های انسانی است،
مردم: عالم و آدم،


همسر

زن یا شوهر: همسری یافتم که هم‌سر او / نیست کس در دیار و کشور او (نظامی۴: ۶۶۷)،
[قدیمی، مجاز] همقد،
[قدیمی، مجاز] برابر،
[قدیمی، مجاز] برابر در بلندی یا در قدرومرتبه،

تعبیر خواب

همسر


1ـ اگر مردی همسر خود را به خواب ببیند، علامت آن است که امور خانه اش نابسامان خواهد شد.

2ـ اگر مردی خواب ببیند همسرش با او رفتاری بسیار مهربانانه دارد، علامت آن است که در تجارت سود فراوانی به دست می آورد.
3ـ اگر زنی خواب ببیند همسرش او را شلاق می زند، علامت آن است که وظایف خود را به خوبی نمی تواند به ثمر برساند و از سوی دیگران سرزنش خواهد شد. - آنلی بیتون

واژه پیشنهادی

همسر اسکندر

همسر اسکندر روشنک

معادل ابجد

همسر آدم

350

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری